بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

بهرادسفیدبرفی

بد بیاری...

سلام عزیزم.. الان که دارم اینارو واست مبنویسم تو با آنژیوکته تو دستت خوابیدیو من هم با یه دست که بخیه خورده نشستم دارم برات بدآوردنمونو مینویسم..دقیقا ساعت22روز 1391/9/23 4شنبه شب که همه چی تو خونمون  خوب پیش میرفت ،همه خوش بودیمو میخندیدیمو توهم شیرینکاری و بازی میکردی در 1 لحظه همه چی بهم ریخت.رب رو که ریخته بودم تو شیشه و گذاشته بودم تو یخچال بابرداشتن وسایل ازیخچال شیشه لیز خوردو به کاشیه بغل یخچال خورد اما من بافشار دادنش که فکرمیکردم  اگه هل بدم به داخل یخچال برمیگرده شدیدا ناحیه آرنجمو عمیق برید و باعث روانه شدن ما به درمانگاه شد و برگشتن ما به خونه با دست بخیه خورده که حتی نمیتونم دستم رو تکون بدم...اما......همزمان ...
22 دی 1391

حوالی این روزهای من....

  سلام نفسم... این روزها پرم از تو ،ازخنده هات ،گریه هات،بهونه هات،خوردنات ،نخوردنات،محبتهای دوست داشتنی که این اواخر دلم رو خوشتر از همیشه میکنی وقتی بی هوا میای و خودتو میندازی توی بغلم دستت رو میندازی دور گردنم وبوس میدیو بوس میکنی و من میمونم با یه دنیا عجب که چه عاشقانه و بی توقع بدون هیچ آموزشی اینکارو بلدی وچه چیز بالاتر از عشق بی ریای یه حس کوچوی لطیف ؟.... اما همش هم این نیست گاهی هم خسته ام خسته و در آرزوی دقایقی با خودم بودن ،گاهی فراموش میکنم چقد نیاز به خواب دارم ،چه کارهایی برای خودم دارم ،چه چیز دوست دارم و کجا باید برم؟... این روزهای من گاهی با فکر و دقایقی پر از اضطراب همراهه که آیا مادر خوبی هستم؟...
11 آبان 1391

شیطنتای بهراد خان ...

بهراد کبابی... فدات بشم که عاشق بستنی و معجونی... بمیرم برات که تا 2 هفته پیش محتاج یکی بودی که از اونجا بیاردت پایین البته الان دیگه یاد گرفتی ...
4 مهر 1391

عمبقین....

سلام بهرادم... مامان 2 روز از شیفتهاش رو آف کرد که به این جای بکر و زیبا وطبیعت  دست نخورده که فکر نمیکنم غیر از همشهریهای اونجا کسی این جای زیبا رو بشناسه رفتیم..واضح تر بگم عمبقین نام روستایی در طارم سفلی که یه بریدگیه نرسیده به لوشان میشه هستش..با اینکه 2 روز خیلی کمه ولی خیلی خوش گذشت هم به تو هم به ما پسر در دریه من،همش در در بودی.بیشتر به خاطر اینکه دسته جمعی رفته بودیم خوش گذشت که خاله های بابا،دایی های بابا ،مامان بزرگت و عمو سعید هم بودن که کلی آدم بودیم که بابابزرگ بابا جون که 1شهریور یعنی همین ماه فوت کردن تو اونجا یه سوییت قشنگ با بالکن بزرگ و دل باز امسال ساختن که اگه بزرگ هم بشی که میدونیم عاشق اونجا میشی جا هست ...
30 شهريور 1391

کن سولوقان....

فدای نگاه قشنگت بشم عزیز دلم عزیزم اگه میبینی دهنت کثیفه به خاطر این هستش که یه عالمه زغال لخته خوردی آقا... ...
28 شهريور 1391