بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

بهرادسفیدبرفی

15 ماهه شدی بهرادم...

1391/6/17 16:06
نویسنده : مامان
238 بازدید
اشتراک گذاری

                                                             106.gif      102.gif

سلام گوگولیه مانشو باباش:


عزیز دلم دیگه روز به روز داری بزرگترو بزرگتر میشی...الان که دارم اینا رو برات مینویسم پا تو 15 ماهگی گذاشتی و دارم بزرگ شدنت رو احساس میکنم....دیگه معنی حرفها و رفتارهای مارو خوب متوجه میشی عزیزم...شاید یکی دو ماه زیاد به چشم کسی نیاد ولی من که لحظه به لحظه قدکشیدنتو رفتارای جدیدتو شلوغ کاریاتو آقا شدنتو میبینم میفهممم که بزرگ شدی ....

تغییراتت تو این 1 ماه این بوده که وقتی بهت میگیم چشمات کو؟چشمهای خوشگلتو بازو بسته میکنی که میمیرم واسه این لحظه،میگیم پاهات کو؟پاتو میاری بالا بادستت نشونش میدی،میگیم بینیت کو؟با دستت میگیریش میخندی نشونش میدی،میگم دندونات کو ؟انگشتت رو میزنی بهش میخندی نشونش میدی ،این کاررا رو که میکنی دلم ضعف میره واست اینقد بوس بارونت میکنم که حد نداره عزیزم... آقا بهراد شدیدا عاشق آدامس شدی یعنی تا میخواییم ساکتت کنیم یا گولت بزنیم یا حواستو پرت کنیم با آدامس این کارو میکنیم میدونم که اصلا آدامس چیز خوبی نیست خودمم مخالف زیاد خوردنتم اما اندازه یه مورچه هم که بهت بدیم حالا حالاها باهاش درگیری ،یه چند دقیقاای با دندونات باهاش بازی میکنی یا با انگشتات کشش میدی بعدشم قورت میدی  ....بهت میگیم بهراد آدامس میخوای سرتو به طرف پایین یعنی آره تکون میدی میگی هیی یعنی آره....قربونت بشم که  وقتی میگی هیی لوپ خوشگلتم فرو میره....

دیگه خیلی به ماشینی که عمو سعید واست خریده علاقه مند شدی در کل به ماشین خیلی علاقه داری مخصوصا پشت فرمون .....دیگه سوییچ بابارو یه دقیقا از دستت نمیندازی تازه بهمونم اشاره میکنی یعنی بدید به من  بعد به در اشاره میکنی یعنی بریم سوار شیم روزی چند بار هم ماشین بابا رو سوار میشی هم بابایی رو پدر همرو در آوردی آقا بهراد...

خیلی خیلی بابایی شدی به طوری که 1لحظه نمیتونه از چشمات دور بشه ...تصور میکنم وقتی بزرگتر بشی کنار بابا راه بری چه افتخاری بهت میکنه عزیز دلم...

ولی یه چیزت که یکم اذیتم میکنه غذا خوردنته اصلا نمیشینی پای سفره باهم غذا بخوریم بر خلاف 6،7 ماهگیت که دوست داشتی بیای تو سفره یا هرچیزی که ما میخوردیم تو هم میخواستی ،شیرجه میزدی تو سفره ،دیگه از هرترفندی برای غذا خوردنت استفاده میکنیم.دیگه چند روزی هست دوست داری قاشق رو دستت بگیری خودت غذا بخوری مخصوصا ماست ...دیگه دوست داری خودت کارات رو انجام بدی....

الان وزنت 9500 کیلو هستش یعنی تو یک سالگی باید 10 کیلو باشی ولی تو یکم کم داری البته اونم به خاطر فعالیتو شلوغ بودنت هستش که اصلا بچه تو نشستن نمیدونی چیه ولی با دکتر صحبت کردم گفت بچه ها که وارد سال دوم میشن دچار کم وزنی میشن یه دوره ای داره بعدش خوب میشن  همه بچه ها اینجورین که اینم اثبات شده هستش عزیزم ...خلاصه بهت بگم که ...

پسر گل و نازنینم ناز بودی نازتر شدی ...

جیگر و خوردنی بودی خوردنی تر شدی....

فهمیده و باهوش بودی فهمیده تر شدی ...

اینارو تنها من نمیگم هرکسی میبینتت میگه خوشگل من ...

باید پسری مثل تو داشته باشن که بفهمن من چی میگم که هر چی بگم کم گفتم .....

دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه زندگیم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)