پارک هفت چنار...
بهراد جان نوبت به هفته ای رسید که باید شما رو بیرون میبردیم جایی که دوباره اون انرژیت تخلیه شه به خاطر همین با بابا تصمیم گرفتیم ببریمت پارک هفت چنار که نزدیک خونمونه. سوار کالسکه ات کردیم و پیاده راه افتادیم که بریم اما اول بد خلقی کردیو سوار کالسکه ات نمیشدی بازور سوارت کردیم....نیمه های راه بود که خوابیدی به پارک که رسیدیم عمو سعیدتم اومدو بیدارت کرد همون جا یه توپ بادی خوشگل واست خریدمو با بابا و عموت بازی کردی...بهمون خیلی خوش گذشت...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی